گذشته
شب آن روز ته هون به سویون پیام داد و معذرت خواهی کرد. حتی نمیدانست چرا، اما سویون حتی پیام هایش را ندید و آن شب را تخت خوابید.
روز بعد توی کلاس معلم هنر به همه بچه ها اعلام کرد که قراره یک گروه نمایش درست کنن و برای فستیوال چند روز آینده اجرا داشته باشند. که اجرا بخشی از نمایشنامه رومئو و ژولیت بود که اتفاقا نمایشی موزیکال بود. خانم شین بی _معلم هنرر_ از بین بچه ها سویون رو برای نقش ژولیت و پارک سانهو _ یکی از دانش آموزا_ برای نقش رومئو انتخاب کرد.
و همون لحظه نمایشنامه رو به آنها و بازیگر هایاصلی و فرعی داد تا یک بار بخوانند و آزمایشی تمرین کنند.برای نمایش آنها باید از ماسک های مخصوص استفاده می کردند .توی یک صحنه اش سویون و سانهو باید به هم نزدیک میشدند ولی از اونجایی که نمایش برای مدرسه بود حق بوسیدن هم را نداشتند.
ته هون در این لحظه یک گوشه نشسته بود و از حسودی میترکید. اما سعی می کرد خودش را خوب نشان بدهد. اما قرچ قرچ دندانش را نمی توانست مخفی کند. او واقعا دلش می خواست حداقل بتواند در کنار او بازی کند.
چند روز پی در پی آنها تمرین می کردند و ته هون از دور آن ها را نظاره می کرد و حرص می خورد. اما از همان دورا دور از صدای سویون لذت میبرد. توی این مدت سویون اصلا به ته هون محل نمی داد و تمرکزش را روی نمایش گذاشته بود. او عاشق بازیگری بود. شغلی که اگر وضعش به اینجا نمیکشید شاید به دستش می آورد.
روز فستیوال همه استرس داشتند مخصوصا گروه نمایش. برای واپسین لحظات نمایشنامه چروکیده در دستشان را برای چندمین بار مرور می کردند.
آن روز ته هون رفت پشت صحنه و به سویون گفت: امروز قراره قرار پنجم مون باشه
سویون هم چپ چپ نگاهش کرد و گفت: نمیبینی نمایش داریم
ته هون هم زبانش را در آورد و گفت: این قرار اجتناب ناپذیره
سویون هم به نشانه اینکه براش مهم نیست شانه اش را بالا انداخت و قاطی بقیه ی بازیگر ها رفت.
همه ماسک های شان را زده بودند و لباس های مخصوص نمایش شان را پوشیده بودند برقی از سر چشمانی در چشم هایشان ذوغ ذوغ می زد. قرار بود به عنوان ارشد های مدرسه نمایشی اجرا کنند آن هم موزیکال و خوش صدا ترین بچه های کلاس انتخاب شده بودند.
نورافکن ها روشن شدند و اعضای نمایش به روی صحنه رفتند و صدای سوت و کف ها بلند شد و سالن را به لرزه در آورد.
و بعد همه نور ها روی یک نفر متمرکز شدند که آن هم سویون بود و سپس صدای ملیح پیانو به شور در آمد. سویون با صدایی نازک شروع به خواندن آهنگ کرد و بعد هم بازیگر رومئو پارت خودش را خواند. همه متحیر بودند و فیلم میگرفتند یا با فلاش گوشی شان نور هارا به رقص در می آوردند و با موسیقی ریتم میگرفتند.
سویون با گفتن هر پارت خیلی استرس داشت و میترسید اشتباه کند. اما لرز در صدایش را مخفی کرد. عرق از سر و پیشانی اش می ریخت و خوشحال بود که ماسک دارند.
آخر نمایش شد و رومئو و ژولیت باید به هم نزدیک میشدند و حالت بوسه را می گرفتند و بعد نمایش تمام می شد. اما همین که سویون به رومئو نزدیک شد، بازیگر رومئو ماسک خودش را داد بالا و ماسک سویون هم بالا داد و او را بوسید.
سویون از تعجب خشکش زده بود و چشمانش مانند گردویی، گرد شده بود.
سویون سعی کرد خوب نگاه کند اما چیزی معلوم نبود. اما شامه اش ناگهان به کار افتاد... آن بوی ته هون بود