انیونگگگ
یه تست خیلی باحال از خطاهای دید دیدم که سمممممم بود
بکلیک روی عکس
پ.ن: دومین اودیشنو هم قبول نشدم...پیش به سوی تلاش سوم
عععررررررر بالخره پریشب شیفت شدم و خیلی زود برگشتم (فک کنم حدود ۲۰ ثانیه اونجا بودم چون انرژی پرانام کافی نبود)
چالش ۱: تاحالا شیفت کردی؟اگه آره تعریف کن
چالش ۲:سمممییییی ترین خوابن یا اون خوابی فک کردی عالیه ولی یهو بد شده و البته سم بوده ؟(حتی تو خوابم شانس نداشتی 🤣😔🤣)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جواب خودم:
برای اولی که بالا گفتم و خب به بانگو بود و من تونستم دازایو هرچند خیلی کم ببینممم
دومی:
اممم خدایی همه ی خوابام سمن ولی یکیش این بود که من لیدی باگ بودم و با کت یجای خیلی قشنگی بودیم و بهم یه شاخه گل رز داد (خب لیدی باگ بودم دیگه)🥲 خیلی خوب بود بعد از اون استاد فو بهمون زنگ زد و گفت یه ماموریت خیلی مهم داریم و گفت به یه جایی بریم که اونجا محل انجام ماموریتمونه و اونجا تو آسمون بود
کازموباگ و آستروکت شدیم و رفتیم توی یه خونه که تو آسمون بود و وقتی وارد شدیم کف خونه ابر بود و پله ی ابری داشت که میرسید به یه طبقه ی ابری دیگه 😐
بعدش رفتیم بالا و دو تا بچه با کلی اسباب بازی اونجا بودن ... بلههههه ماموریت مهممون که از شکست هاکماث هم مهمتر بود این بود که مراقب دو تا بچه باشیم که تو آسمونن حالا چرا ؟ چون مامان ندارن و مامانشون هاکماث بود بعد تازه بعد یه ماه که برگشتیم (من و مرینت دوتا شخص کاملا متفاوت بودیم) دیدیم جولیکا و آقای مدیر باهمن و نینو و کلویی دارن همو میبو*سن و مرینت هم زده بود بابای خودشو حام*له کرده بود و کلی اتفاق سم دیگه🤣🤣😐 ینی فقط همون اولش درست حسابی بود اصن یه وضعی بود
درمورد خوابی که توش شانس نداشتم اینکه بیدار شدم دیدم تو توکیو ریونجرز بودم 🙃💖و با باجی و چیفویو تو یه کلاس بودیم بعد مدرسه من دنبالشون رفتم و میخواستم بگم که برم به تومان و وقتی باجی مچمو گرفت و من اسم تومانو آوردم کتکم زد 🥲🥲چرا ؟چون فک کرد دشمنم خیلی دستش سنگین بود...هق...دو روز مدرسه نرفتم از بس بدنم درد میکرد توی دومین روز عصرش رفتم بیرون و مایکیو دیدم و وقتی اسم تومانو آوردم دو تا ازون لگدای معروفشو نثارم کرد 🥲🥲و منم بیهوش شدم...هق...وقتی بهوش اومدم پیشش بودم و عذرخواهی کرد و دورایاکی گرفت سمتم ولی تا پذیرفتم عذرخواهیشو و خواستم دورایاکی رو بگیرم ازش گفت که عه اکی و خورد 😐😐و گفتم میخوام بیام تومان قبول کرد و وقتی خواستم برم خونه هانما رو دیدم و فهمیدم عضو والهالا بودم و هانما بهم گفت همیشه میدونستم یه خیانتکاری و چاقو رو فرو کرد و من مردم و از خواب بیدار شدم ولی قبول نبود کراشام اینجوری باهام رفتار کنن...هق
برگاممم چه طولانی شد
مبی میشه یه بخش خواب های سمی و خاطرات شیفت اضافه کنی خواهشاً ؟ ممنون (یادمه تو لیدی میراکلس که فیلتر شد یه بخش خواب ها داشتیم)
باییی 👋