های
البته امروز یه بار گفتم های، ولی های سلامتی میاره
خب چرت و پرت گفتن بسه میرم سر اصل مطلب
راستش دیروز یه چن تا اتفاق پشم ریزون افتاد امروز هم یه چن تا ریزه اتفاق افتاد ولی دیروزیا مهم ترن
اول اینکه قندون جهیزیه مامان بزرگم که مال 60 سال پیش بوده و الان داده به من و منم خرت و پرتامو میریزم توش.
داشتم دنبال دانگل موسم توی اون قندون میگشتم و دیدم نبود. بعد که دیدم نبود، گذاشتمش تو کمد و در کمد رو بستم. بعد هم نشستم پای کامپیوتر... اما بعد حدودا 10 دیقه دیدم قندونه افتاده و شکسته و جالب اینجاست هیچکس نیومده بود تو اتاق و منم هیچ صدای شکستنی نشنیدم
اخه جن پد*صگ برای چی میزنی میراث فرهنگی رو میشکنی؟
یه ساعت بعدشم وقتی هنسفری به کیس وصل بود یه هو از کیس، جلوی چشمای خودم کنده شد و شوت شد اون ور... قشنگ انگار یکی کشیدتش...
پرچام اون لحظه نریخت اما الان چرا
اتفاق بعدی هم اینکه وقتی داشتم میخوابیدم و خونه در خفا و تاریکی مطلق بود یه شبح دیدم که سیاه بود و داشت راه میرفت، فک کردم مامانمه اما بعدش دیدم مامانم تو اتاقشه، چند لحظه بعد که مامانم از اتاقش اومد بیرون دقیقا از همون جایی که اون شبح رو دیدم که رد شد بود، رد شد و بعد از چند ثانیه از اونجا رفت. اصن نمیدونم چرا تا اونجا رفت که بعدش بخواد برگرده
خلاصه یه چن تا اتفاق ریز دیگه هم بود که یادم نیست اما مهماش اینا بود که گفتم
خب دیگه بای:)))))